- ثابت شدن
- محقق شدن مبرهن شدن مدلل شدن درست گشتن
معنی ثابت شدن - جستجوی لغت در جدول جو
- ثابت شدن
- استوار شدن، مدلّل شدن، محقق شدن
- ثابت شدن ((~. شُ دَ))
- محقق شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بر آورده شدن دعا و حاجت
خاموش کردن آرام گشتن
فرنودن درست کردن درست کردن مدلل ساختن محقق کردن اثبات، محقق شمردن درد وی تصدیق کردن
پا بر جا خورتک اورتاک آنکه یا آنچه با فشار و زور از جا نجنبد پا برجا متین استوار، ثابت عزم ثابت رای
بنده و فرمانبردار گشتن
محقق کردن، مدلّل کردن
پیدا شدن، آشکار شدن، نمایان شدن، یافته شدن، به وجود آمدن
ویژگی کسی که در تصمیم خود پابرجا و استوار است، ثابت عزم
راست گردیدن، راست گشتن
برپاخاستن، ایستادن، برخاستن، مقابل کج شدن و خم شدن، از کجی درآمدن
حقیقت پیدا کردن، به حقیقت پیوستن، مطابق درآمدن، درست درآمدن
مرتب شدن، سازگار شدن، درست شدن، رو به راه شدن
برپاخاستن، ایستادن، برخاستن، مقابل کج شدن و خم شدن، از کجی درآمدن
حقیقت پیدا کردن، به حقیقت پیوستن، مطابق درآمدن، درست درآمدن
مرتب شدن، سازگار شدن، درست شدن، رو به راه شدن
رسم شدن، معمول شدن
در علم زیست شناسی قاعده شدن زن، حائض شدن
در علم زیست شناسی قاعده شدن زن، حائض شدن
خو گر شدن، رواگ پذیرفتن، دشتان شدن خوی کسی شدن (امری و عملی) ملکه شدن، رسم شدن معمول شدن، حایض گشتن زن قاعده شدن زن
به تاراج رفتن مال و متاع
نیس شدن از میان رفتن از میان رفتن از دست رفتن: اگر آن نکبتها به دست نیامده باشد غبنی باشد از فایت شدن آن
فرودآمدن نازل شدن، ناقص شدن، فروتنی کردن، هبوط کردن ستاره
پیدا شدن
Consistent
стабилизировать
последовательный
stabilisieren
konsequent
стабілізувати
послідовний
stabilizować
spójny
estabilizar
consistente