جدول جو
جدول جو

معنی ثابت شدن - جستجوی لغت در جدول جو

ثابت شدن
محقق شدن مبرهن شدن مدلل شدن درست گشتن
تصویری از ثابت شدن
تصویر ثابت شدن
فرهنگ لغت هوشیار
ثابت شدن
استوار شدن، مدلّل شدن، محقق شدن
تصویری از ثابت شدن
تصویر ثابت شدن
فرهنگ فارسی عمید
ثابت شدن
((~. شُ دَ))
محقق شدن
تصویری از ثابت شدن
تصویر ثابت شدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اجابت شدن
تصویر اجابت شدن
بر آورده شدن دعا و حاجت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساکت شدن
تصویر ساکت شدن
خاموش کردن آرام گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
فرنودن درست کردن درست کردن مدلل ساختن محقق کردن اثبات، محقق شمردن درد وی تصدیق کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پا بر جا خورتک اورتاک آنکه یا آنچه با فشار و زور از جا نجنبد پا برجا متین استوار، ثابت عزم ثابت رای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابع شدن
تصویر تابع شدن
بنده و فرمانبردار گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثابت کردن
تصویر ثابت کردن
محقق کردن، مدلّل کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یافت شدن
تصویر یافت شدن
پیدا شدن، آشکار شدن، نمایان شدن، یافته شدن، به وجود آمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثابت قدم
تصویر ثابت قدم
ویژگی کسی که در تصمیم خود پابرجا و استوار است، ثابت عزم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست شدن
تصویر راست شدن
راست گردیدن، راست گشتن
برپاخاستن، ایستادن، برخاستن، مقابل کج شدن و خم شدن، از کجی درآمدن
حقیقت پیدا کردن، به حقیقت پیوستن، مطابق درآمدن، درست درآمدن
مرتب شدن، سازگار شدن، درست شدن، رو به راه شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عادت شدن
تصویر عادت شدن
رسم شدن، معمول شدن
در علم زیست شناسی قاعده شدن زن، حائض شدن
فرهنگ فارسی عمید
خو گر شدن، رواگ پذیرفتن، دشتان شدن خوی کسی شدن (امری و عملی) ملکه شدن، رسم شدن معمول شدن، حایض گشتن زن قاعده شدن زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غارت شدن
تصویر غارت شدن
به تاراج رفتن مال و متاع
فرهنگ لغت هوشیار
نیس شدن از میان رفتن از میان رفتن از دست رفتن: اگر آن نکبتها به دست نیامده باشد غبنی باشد از فایت شدن آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هابط شدن
تصویر هابط شدن
فرودآمدن نازل شدن، ناقص شدن، فروتنی کردن، هبوط کردن ستاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یافت شدن
تصویر یافت شدن
پیدا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابع شدن
تصویر تابع شدن
((~. شُ دَ))
پیرو شدن، بنده و فرمانبردار گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثابت کردن
تصویر ثابت کردن
((~. کَ دَ))
مدلل ساختن، محق شمردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثابت قدم
تصویر ثابت قدم
((~. قَ دَ))
پابرجا، متین، ثابت رای
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثابت کردن
تصویر ثابت کردن
Steady
دیکشنری فارسی به انگلیسی
стабилизировать
دیکشنری فارسی به روسی
последовательный
دیکشنری فارسی به روسی